...2...
يادتون هست سال پيش كه 1 ساله شدم بهتون گفتم بعضي وقت ها از كار بزرگترها سر در نميارم!
مثلا يه روز ديدم يه عالمه بادكنك و كاغذ رنگي همراه خوراكي هاي خوشمزه اومد خونمون..
تازه همون روز كلي مهمون داشتيم و از همه مهمتر چقدر اسباب بازي و چيزهاي ديگه بهم كادو دادن!
اون موقع بود كه تازه فهميدم موضوع از چه قراره...
بله
درست حدس زدم مامان و بابم سالروز به دنيا اومدنم و جشن گرقته بودن...
حالا از اونروز 1 سال ميگذره و من وارد 2 سالگي شدم و انگار همون روز باز واسم تكرار شد...
اما ايندفعه با 2 ساله شدنم 2 تا جشن تولد داشتم.
اوليش تو سرزمين عجايب با كلي ني ني همسن و هم ماه تولدم،،،
دوميش يه مهموني كوچولو تو خونه ماماني و باباييم به دايي و عموهام،،،
حالا بريم سراغ نگاه دوربين به تولدم....
اينم من فراري از عكس گرفتن
كيك تولدم
من و كيكم
من در حال فوت كردن شمع 2 سالگي
زيباترين قسمت تولد
خوشمزه ترين قسمت تولد
دسر هاي رنگي پنگي
من در حال ناخونك زدن
من و كادو هام
نمايي دگر از كادو ها
يادگاري من به مهمون ها
و يادگاري مهمون ها از روز 90/6/18
اينم عكساي تولد دسته جمعي به همراه شنگول