آی قصه قصه قصه...!
از خرید گرفته.................تا خونه تکونی!
اما این جو ،من و خانواده ام و هنوز نگرفته و ما ها به جای تمیز کاری و انجام دادن کارها عقب مونده
تصمیم گرفتیم از این فضا دور بشیم و بریم مسافرت( کلا خانوادگی فعالییم :D )
این دفعه پامونو فراتر گذاشتیم و راهی اونور آب شدیم...
جای همگی خالی خیلی خوش گذشت!منم پسر خوبی بودم و در طول سفر به کارای مخصوص خودم پرداختم
که به طور مفصل عکس و توضیهاتشو میذارم واستون، اول گفتم یه مقدمه بیاممم!!!
الان یه چند روزی هست برگشتیم و مشغول تمیز کاری هستیم البته این که گفتم شامل حال من نمیشه چون
با تمیز بودن خونه میونه خوبی ندارم !!!
جدیدا به آهنگ هایی که گوش میدم حساس شدم و دوست دارم موزیک مورد علاقه م و چند دفعه با صدای بلند گوش بدم
همچنین یه خوابهایی واسم دیده شده و میخوان شیر و از من بگیرن که فکر نکنم به این زودی ها موفق بشن!
و نوبتی ام باشه نوبت واکسن زدن رسیده که اصلا جالب نیست و قراره شنبه برم بزنم کاش میشد پیچوندش!
و حالا بریم سراغ عکسها!!!!
قبل از راهی شدن هر کی مشغول کاری بود از جمله خودم که داشتم تیپم و واسه رفتن بررسی میکردم!!!
خلاصه راه طولانی و طی کردیم تا به مقصد رسیدیم که بیشتر مسیر بنده خواب بودم
و به محض رسیدن واسه خودم کلی دوست پیدا کردم...
و گاهی توفیق اجباری نصیبم میشد و مجبور بودم مثل آدم بزرگها به دیدن جاهایی که زیاد واسم جالب نبود برم
ولی پیش میومد جاهایی که خیلی دوست داشتم و با گریه از اونجا ها میومدم بیرون
مثل شهر بازی
پارک آبی که خیلی بهم خوش گذشت و کلی آب بازی کردم
با شخصیت های کارتونی اونجا رابطه خوبی نداشتم.....
اما با شخصیتهای واقعی کلی خوب بودم با هاشون آب بازی کرد!!
و بعد از این همه آب تنی کردن بستنی چه حالی داد!!!
و یه علاقه خاصی به رستوران داشتم که همه جا رو به هم بریزم که تا 2 تا نمکدون و نشکستم خیالم راحت نشد...البته کاملا اتفاقی بود
ودر آخر هم همیشه بصورت خوابیده روی شونه های بابام به هتل بر میگشتم
در کل خوب بود و تونستم حسابی بازی کنم، از مهسا جونمم تشکر میکنم که خیلی اذیتش کردم و از بغلش پائین نمیومدم
و بلاخره قصه ما به سر رسید و بر عکس کلاغه که هیچ موقع به خونش نمی رسه
ما خدا رو شکر به خونه رسیدیم!!!
*تا سال بعد و خبر های 90 خداحافظ*